اولين سفر آيلين .... 91.10.22
امروز تولدم و بزرگترين و بهترين هديه ي تولدم كه تو هستي تو بغلمي و امروز به همراه مامان بزرگ و بابايي برميگرديم خونمون 2ماهو اندي ميشد كه كرج بودم بازم رفتن مثل هميشه برام سخته ولي از طرفي مامان بزرگ و تو باهام هستيد يه دلگرمي دارم. شب كه خواستيم خداحافظي كنيم بابابزرگ گريش گرفته بود خيلي به تو عادت كرده بودن 8ساعتي تو راه بوديم مرسي دختر گلم اصلا تو راه اذيت نكردي تو هم پيوستي به خانواده ي ماركوپولوييمون امشبو مونديم اردبيل خونه عمه الهام و همه اومدن ديدنت فردا ميريم خونه خودمون. راستي يادم رفت بگم شب خيلي بي قراري كردي فكر كنم توهم مثل من دلتنگ شدي. ...
نویسنده :
مامان آيلين
1:28