آيلينآيلين، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

آيلين فندوق مامان و بابا

آیلین لالایی می خواند .....9 آذر

آیلین مامان سلام ناناز خانوم دیشب موقع خواب که می خواستم لالایی بخونم تا بخوابی تا شروع کردم به خوندن شما هم شروع کردی با من همنوایی کردن نمی دونستم بخندم یا ادامه بدم تحمل نکردم و مثل همیشه چروندمتو لهت کردمو بعدشم یه ماچ آبدار ررررررررر   این جوری می خونی فقط میگی لا لا لا لا ل ل ل ل لا لا لا......... ...
11 آذر 1392

آیلین جومونگی.....

قشنگترینم دیروز خاله جونینا با خان دایینا خونه مامان بزرگ بودن دور هم نشسته بودیم یهو خاله جون گفت جومونگ شروع نشه یهو شما به سرعت برگشتی سمت تلوزیون همه خندیدن و شمام کیف کرده بودی بعد اون هر وقت میگفتیم آیلین جومونگ کو به تلوزیون نگاه میکردی ببین ....   آیلین و جومونگ     آیلین در حال  تماشای جومونگ     آیلین خوشحال از تماشای جومونگ   ...
10 آذر 1392

النگوی آیلین.......

دایی رضا جون نذرشو ادا کرد و برای سادات خانوم النگوشو خرید نه تنها برای آیلین سادات بلکه ٢تا برای باران و ٢تام برای فاطمه خرید....   اینم عکسش....     مرســـــــــــــــــــــــــــی خان دایی   ...
8 آذر 1392

شیرین کاری دخترمون

عسل خانوم وقتی مامان بزرگ شعر بازی کلاغ پرو برای شما میخونه وقتی نوبت به پر گفتن آیلین می رسه شما دستهای نازتو آماده می کنی میبری هوا محکم میکوبی تو سرت و چند تا جیغ بنفش به نشونه ی شادی میکشی ببین ....   داری آماده میشی     اینجام داری محکم میکوبی تو سرت     اینم شادی بعدشششششششششش   ...
7 آذر 1392

ببین پشه های کرج چکارت کردن

پشه های بد غریب گززززززززززززززززززززز دخترمو تو اوج سرما خوردگیش دون دون کردن بین ما 5نفر فقط شما رو نیش میزنن انگار خونتم مثل خودت خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی شیرینه.   ببین ......     نازی مامان قربون اون معصومیتت بشههههههههه     ببین حتی به کف دستشم رحم نکردن     اینم یه انگشتر از طرف پشه هاااااااااا     ...
7 آذر 1392

اولین مهمونی مامانو بابا بدون آیلین....1 آذر

دختر قشنگم امروز منو بابا رفتیم مهمونی خونه دوست بابا و شمارو همراه خودمون نبردیم به دلایل....... اونا 2تا پسر دوقلو داشتن گفتیم شاید اذیت بشی تایم کمی می خواستیم بمونیم منم گفتم چون برخورد اوله همش باید درگیر شما باشم و تو اتاق به وظایف مادری برسم از اونجا می خواستیم بریم خرید تا برای شما کاپشن بخریم از اونجایی که شما عاشــــــــــــــــــــــــــــق خرید هستی نبردیمت. اومدنیم برای شما که دختر خوبی بودی بابایی جایزه خرید  اینم عکسش.......     اینم یه کاپشن گرم به سلیقه ی بابایی برای آیلین جیگر     اینم یه شلوار که باهاش ست کردیم   ...
7 آذر 1392

اولین خواسته ی کلامی دخترم .......30 آبان

دختر ناز مامان دیروز همراه بابایی برای ناهار رفته بودیم خونه ی عمه بتول، عمه جون گل سوپ رو برای شما کنار گذاشته بود و شما سوپ رو با ولع نوش جون کردی بعد خوردن سوپ خیلی تشنه شده بودی و برای اولین بار با زبونت نه با گریه یا بهونه ازم درخواست آب کردی و با صدای بلند گفتی آپ و این شد اولین درخواست کلامی شما از مامان ... ...
1 آذر 1392

آذر ماه آیلین

تقدیم به آیلین عزیزتر از جانم...   دختر خانوم مامان من خیلی دوست داشتم شما تو دی ماه که ماه خودمم هست دنیا بیای ولی شما عجله داشتید و  یه 20روزی زود دنیا اومدی و آذری شدی من اصلا ماه آذرو بنا به دلایلی دوست نداشتم و نمی خواستم شما متولد این ماه بشی ولی کار خدا بود که زود اومدی تو بغلمو شدی آذر ماهی عزیزترینم ایشالا همیشه سالمو تندرست باشی نفس مامان و الان که من این مطلبو دارم مینویسم شمــــــــــــــــا تو خواب شیرینی هستی. با تمام وجود دوست دارم .... ...
1 آذر 1392

شروع 12 ماهگی آیلین سادات 23 آبان

دختر نازم سلام....... با شروع 12 ماهگیت 5مین دندونت هم دراومد مامانی شبش خیلی اذیت شدی و اذیت کردی و از چند روز قبلشم خیلی بد غذا و بداخلاق شده بودی و من یه کوچولو دعوات کردم و از روی ناراحتی یه تنبیه کوچولوت کردم این مطلب فقط به سفارش علی دایی جونت نوشتــــــــــــــــــــم... وقتی غذا نمی خوری حال من خیلی بد میشه سرگیجه میگیرمو حالت تهوع چون فشارم خیلی افت میکنه                                                    ...
26 آبان 1392