آيلينآيلين، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

آيلين فندوق مامان و بابا

دومین کتاب بابایی .....

سلام آیین خانوم مامان دختر قشنگ مامان دومین کتاب بابایی امروز رفت زیر چاپ خیلی خوشحالم از این موفقیت بابایی هفته ی پیشم که هفته ی پژوهش بود بابایی پژوهشگر نمونه شد و ازش تقدیر کردن و  تو سایت دانشگاه و استان ثبت شد   بابای مهربونم بهتون تبریک میگـــــــــــــــــــــــــــــــــم ...
5 دی 1392

نجواي بابابزرگ با آیلین

  " نجوا با آیلین "       گل من آیلین من ، گل عطر آگین من، وقتی من زنگ می زنم، به دلم چنگ می زنم، بیقراری نکنه، گله از گردش ایام و ز دوری، ز صبوری، گله زاری نکنه   بگو بابا بگو بابا   دل به دست آر دلم را نشکون، صدای ناز تو آیلین، ز دل غمزده ی من، غمها را در می کنه، زندگی سر می کنه   بگو بابا بگو بابا   گوشی ات زنگ می زنه ، ببین آهنگ می زنه، پشت خط دانی کیه، بابای پیرتونه، بدون چکّ و چونه، تا صدات در نیاری، سر به سر هم نذاری، نگی تا دوسم داری، پش خط موندنی ام، غصه ها چیدنی ام، جان من حرف بزن ، دل مارا نشکن   بگو بابا بگو بابا  ...
23 آذر 1392

هديه معنوي بابا و مامان به آيلين به مناسبت تولد....

آيلين جونم اين شعر زيبارو كه دوست بابايي به سفارش من براي شما سراييده رو هديه ميكنم به وجود پاكت با تمام وجود دوستت دارم .              آیلین جان دخترم امروز هستم شاد شاد                      زاد روزت را به شادی می کنم امروز یاد           ای نفس!ای زندگی!ای گرمی کاشانه ام              خنده هایت لحظه ای از خانه من کم مباد         &...
23 آذر 1392

هديه ي تولد بابابزرگ عزيز به آیلین

بابابزرگ جونم دوست دارم تا خدا. مرسي باباي مهربونم بابت شعر قشنگي كه براي آيلينم سروديد وقتي خوندم اشك تو چشمام جمع شد     به نام خدا   " آیلینم تولدت مبارک "   شکر لله آیلینم یکساله شد    ماه بود و حالیا یک هاله شد   ماه آذر گلدی گتّدی بیر پیام دلربا                          بو آیین یرمی اوچینه آفرین صد مرحبا   گلدی دنیایه بوگونده بیر گل نرگس نشان             گوزل...
23 آذر 1392

23 آذر قشنگترين روز عمرم

پارسال تو چنين روزي دختري زيبا و قشنگ راس ساعت 8:50 دق صبح با گريه اي ظريف تن مادرشو لرزوند و پا به اين دنياي خاكي گذاشت و حالا اين دخت ناز شده 1سالش و شده مونسو همدم مامانش كه با دنيا عوضش نميكنه دخترم قشنگم عزيزترينم تو اين 1سالي كه گذشت با گريه هات گريه كردم با خنده هات خنديدم اصلا باورم نميشه كه شدي 1ساله خدارو شاكرم كه تو رو به من هديه داده با تمام وجود اين روز قشنگو بهت تبريكم ميگم و برات بهترينها رو آرزو ميكنم دختر قشنگم نشد كه برات بگيريم ماه صفرو سنگين انشاالله سالهاي آينده مفصل ميگيريم و همرو هم دعوت ميكنيم امروز بابا جون يه كوچولوي خوشگل گرفته و خودمون جشن ميگيريم عكساشم فردا مي ذارم تا برات يادگاري بمونه...
23 آذر 1392

كودك درايور .....

آيلين جونم ســــــــــــــــــــــــــــــلام فرداي اون روزي كه از كرج برگشتيم شما خيلي بيقراري ميكردي دلت مثل مامانت هواي كرجو كرده بود دلت دلتنگ نگاههاي گرمو آغوش گرم اونارو كرده بود خلاصه بابايي با اينكه كارهاي عقب افتاده ي زيادي داشت گفت بريم بيرون يه دوري بزنيمو يكم خريد كنيم تا بابايي از ماشين زد بيرون ديدم خيلي كلافه اي از اينكه ماشين وايساده گذاشتمت پشت فرمون  ....   فكر كنم اينجا داري دنبال مسافر ميگردي     حتما اينجام داري سر كرايه چونه ميزني     با تعجب به مردم نگاه ميكردي يه مرديو نشون دادم بهت گفتم بابابزرگ با تعجب گفتي باب پو تعجب كرده بودي كه اون بابابزرگه يه...
19 آذر 1392

آیلین در راه برگشت به ......

عسل خانوم بابایی بالاخره وقت كردو برای شما صندلی ماشین خرید دستش درد نکنه ترکونده همونیو که من عاشقش بودمو برای شما خریده شماهم تو راه برگشت به خونمون از کرج توش چه لمی دادی قشنگ خانوم ببین.....     عاشق مسواكتي مامان جون     اينجام كه تخت خوابي لذت ميبرم وقتي شما تو آرامش و راحتي هستي دخترم     ...
19 آذر 1392

اولين لاك زدن آيلين...13 آذر

ماتيل مامان امروز وقت آتليه داشتي عزيزم و اينجوري شد كه براي اولين بار من براي شما لاك زدم هر انگشتتو كه لاك ميزدم از خوشحالي يه جيغ بلند ميكشيدي و خيلي ذوق داشتي خوشت اومده بودو با تعجب نگاه ميكردي بعد لاك زدن يواش يواش آماده شديم و رفتيم آتليه خاله جون و فاطمه هم اومدن دستشون درد نكنه خيـــــــــــــــــــــــــــــلي كمكمون كردن تو اونجا و شمارو به وجد ميوردن براي قشنگ شدن عكس اين براي خاله جون و فاطمه عشــــــــــــــــــــق خاله   و شما هم خيلي همكاري كردي من آيلين عكاس انشاا... عكسها كه آماده شد ميذارم اينجا خوشگل خانوم ...
19 آذر 1392