آيلينآيلين، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

آيلين فندوق مامان و بابا

عکس های آتلیه

اینم عکس های دخمل نازم که با کلی دردسر خندیدی و ژست گرفتی امروز خاله جون زحمت کشید رفت از آتلیه گرفت و فایلشو برای من ایمیل کرد تا ما هم ببینیمو لذت ببریم.... مرسی براي انداختن اين عكسها خاله جون فاطمه عسل خاله باباجوني و آقاي عكاس و البته در فعاليت بوديم كه شما يه لبخند بزنيد دست همشون درد نكنه انواعو اقسام كارارو انجام داديم....                             ...
14 دی 1392

مامان بمیــــــــــــــــــــــــره برات

دختر ناز مامان باز دوباره سرما خوردی مامان قربون اون تنو بدن ظریفت بشه وقتی تو شب با سرفه هات سکوت شبو میشکنی اشک تو چشمای نگران مامان جمع میشه و منتظر یه پلک زدنه که راهی بشه مامانی دو شب که با گریه می خوابم مامان اصلا تحمل دیدن مریضیتو نداره از خدای مهربون می خوام تا زود غنچه ی باغمونو خوب کنه آمیـــــــــــــــــن تازه اشتهات خوب شده بود همه چی می خوردی  این سرما خوردگی لعنتی همه چی رو زد به همو کم اشتها شدی اونیم که می خوری زود از بین دندونات می دی بیرون ...
13 دی 1392

اولين دست خط آيلين جونم....9 دي

سلام جيقر مامان امروز براي اولين بار رو كاغذ خطاطي كردي خيلي مسلط كاغذو رو هوا گرفته بودي با روان نويس آقاي پدر اولين اثر خط خودتو ثبت  كردي ببين خطاط كوچولوي مامان.....   اولين اثر خط       اينم اثري كه رو صورتو گردنت گذاشتي ....       اينم دستهاي يه خطاط ماهر     ...
9 دی 1392

واکسن 1 سالگی

نفس مامان 24 آذر واکسن 1 سالگیتو زدیم مسوول بهداشت گفت خیلی راحته اصلا اذیت نمی شی نه تب میکنه نه درد داره منم خوشحالو سرخوش بودم که تو شهر غریب دست تنها هاجو واج نمی مونم سر واکسن 4 ماهگیت خیلی اذیت شدی با بابایی تا صبح بالاسرت بیدار بودیم که نکنه تبت بره بالا استامینوفن می دادیم بهت بدنت یخ یخ می شد نمی دادیم داغ میشد خلاصه خیلی.....سر این واکسن فقط درد سوزن داشتی و یه چوچولو گریه کردی، دقیقا 9 روز بعد که دیروز بود دستات دون قرمز زد امروزم اون دونا چرکی شدن 2 روزم هست که کم اشتها شدی عزیزم انشاالله فردا بیدار شدیم از خواب خوب خوب شده باشی نفسم و همیشه به حق جده ی سادات سالمو تندرست باشـــــــــــی آمـــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
5 دی 1392

دومین کتاب بابایی .....

سلام آیین خانوم مامان دختر قشنگ مامان دومین کتاب بابایی امروز رفت زیر چاپ خیلی خوشحالم از این موفقیت بابایی هفته ی پیشم که هفته ی پژوهش بود بابایی پژوهشگر نمونه شد و ازش تقدیر کردن و  تو سایت دانشگاه و استان ثبت شد   بابای مهربونم بهتون تبریک میگـــــــــــــــــــــــــــــــــم ...
5 دی 1392

نجواي بابابزرگ با آیلین

  " نجوا با آیلین "       گل من آیلین من ، گل عطر آگین من، وقتی من زنگ می زنم، به دلم چنگ می زنم، بیقراری نکنه، گله از گردش ایام و ز دوری، ز صبوری، گله زاری نکنه   بگو بابا بگو بابا   دل به دست آر دلم را نشکون، صدای ناز تو آیلین، ز دل غمزده ی من، غمها را در می کنه، زندگی سر می کنه   بگو بابا بگو بابا   گوشی ات زنگ می زنه ، ببین آهنگ می زنه، پشت خط دانی کیه، بابای پیرتونه، بدون چکّ و چونه، تا صدات در نیاری، سر به سر هم نذاری، نگی تا دوسم داری، پش خط موندنی ام، غصه ها چیدنی ام، جان من حرف بزن ، دل مارا نشکن   بگو بابا بگو بابا  ...
23 آذر 1392

هديه معنوي بابا و مامان به آيلين به مناسبت تولد....

آيلين جونم اين شعر زيبارو كه دوست بابايي به سفارش من براي شما سراييده رو هديه ميكنم به وجود پاكت با تمام وجود دوستت دارم .              آیلین جان دخترم امروز هستم شاد شاد                      زاد روزت را به شادی می کنم امروز یاد           ای نفس!ای زندگی!ای گرمی کاشانه ام              خنده هایت لحظه ای از خانه من کم مباد         &...
23 آذر 1392