سفرنامه مشهدي خانوم.....11 ارديبهشت
دختر گل مامان پنجشنبه 11 ارديبهشت به همراه بابا و مامان بزرگ جون،دايي علي،محمد و بابا ناصر كه بهش ميگي باباجي(باباجون) از بس كه دوستش داري راهي مشهد شديم با قطار سفر كرديم تو راه خيـــــــــــــــــــــــــــــلي بهمون خوش گذشت شما تو كوپه خيلي شيطنت كردي و آخرش رو پاي من خوابيدي و گذاشتيمت تو صندلي ماشينت راحت خوابيدي تا وقت رسيدن
اينم عكسش.....
آيلين در رستوران هتل
خيلي خوشحال بودم صندلي غذاي كودك داشتن شمام راحت بودي موقع غذا خوردن ببين چه لمي دادي
آيلين در كوه سنگي
زود خوابيدي و رفتي تو بغل مامان بزرگ جون
بعد از كوهسنگي رفتيم طرقبه اونجام خيلي خوش گذشت شبيه چالوس بود خيلي باصفا بود بعد رسيدن به طرقبه رفتيم رستوران تشريفات اونجام كلي خوش گذرونديم چه غذاها و چه مناظري داشت كليم عكس انداختيم از مناظر ديدنيش كه بعضياش مجاز اينجا بذارم
مامان قربون اون چشمات بشه كه تو همه ي عكسها متعجب
عاشق قاشق چنگالي سه ست عوض كردم از بس مينداختي زمين ببين داري با چشمات اجازه ميگيري برداري شيطون مامان
آماده شدن غذا يكم طول كشيد ديگه كلافگي از سرو وضعت نمايان بود
شب آخر كه رفته بوديم زيارت باباجي گفت قسمت مردونه خيلي خلوته و شما رو برد تا دستتو با حرم امام رضا متبرك كنه بعدش براي ما تعريف كرد گفت وقتي رفتيد كنار ضريح شما سرتو چسبوندي به ضريح و يه 30 ثانيه اي ثابت موندي كاشكي ميدونستم چي با امام رضا دردودل كردي مشدي مامان
اينم عكسهاي تو حرم آيلين سادات
فعلا يكيشو دارم در فرصت بعدي باقيشو ميذارم
و آيلين در راه برگشت