آيلين در شهربازي شهر خورشيد .....9 خرداد
جمعه عصري با بابايي و تيناينا با هم رفتيم شورابيل كنار درياچه يكم قدم زديم هوا يكم سرد بود زود رفتيم شهربازي يه 50 متري منو شما با خاله عهديه و تينا پياده رفتيم تا شما چرخ سواري كني كيف كرده بودي يه نسيم خنكيم ميخورد تو صورت نازت نازتر شده بودي وقتي وارد شهربازي شديم خيلي ذوق داشتي سوار قطار كرديمت شما تو يه واگن تينا هم تو ي واگن خيلي ميترسيدم كه بيفتي كمربندتو محكم بستم اومدم بيرون تا شروع كرد به راه افتادن شروع كردي به خنديدن خيلي خوشت اومده بود ذوق زده شده بودي لوكوموتيو رانم شما بودي وسطا بلند ميشدي باز ميشستي همچين فرمونو دستت گرفته بودي انگار واقعا داري ميرونيش وقتي تموم شد وايساد پياده نميشدي مي خواستي دوباره سوار شي به زور اورديمت كنار
اينجا داشتي دنبال من ميگشتي
خوشحال از ديدن ماماني، قربون چشماي شادت بشه ماماني
بعدشم رفتيم تو استخر توپ
با اين ني ني دوست بودي و .....
آيلين و تينا