اين روزهاي آيلين خانم.....14بهمن

نور چشم مامانو بابا  خيلي شيرين شدي دختر گلم هر روز انقدر ماچت ميكنم لهو لورده ميشي عسل مامان هر روز يه شيرين كاري انجام مي دي يه كلمه جديد مي گي امروز برنامه ي عمو پورنگو نگاه ميكردي با اونا دست ميزدي ناناي مي كردي شعر مي خوندي آخر سرم اشاره ميكردي بري پيش اونا گفتم مي خواي بري پيش عمو پورنگ گفتي عم پــــــــــــو مامان قربون اون آوات بشه نفسم.

هر روز كلي با اسباب بازيات بازي مي كني عاشق اسباب بازيهاتي و البته كتابات هستي تا سبد اسباب بازياتو ميارم كنارت ميكشي طرف خودت خيليم سنگينه ولي ماشالا خيلي پر زوري اول از همه كتاباتو مياري بيرون و شروع مي كني به خوندن كتابات انگشت ظريفو كوچولوتو ميذاري رو نوشته هاي كتاب و با زبون شيرين ني ني شروع ميكني به خوندن قربونت بره مامان بعد كه از خوندن خسته ميشي شروع ميكني به پاره كردن با اينكه چسب زدم بهشون ولي بازم يه راهي براي پاره كردنشون پيدا مي كني....

اينم از كتاب خوندن دختر گلمون انگشتاي نازتو گذاشتي رو نوشته ها

قربون قيافه ي جديت بشه مامانــــــــــــــــــــــت

تقريبا 1ماه 1ماهو نيم پيش تا عصباني ميشدي هرس مي خوردي قيافتو يه جوري ميكردي و به خودت با تمام نيرو فشار وارد ميكردي منم خيلي ناراحت ميشدم از اين كارت خلاصه با كلي تلاش كاري كردم كه فراموش كردي حالا وقتي به شوخي بهت ميگم آيلين اينجوري كن اينجوري ميكني ببين...

آيلين اونجوري ....

ديروزم وقتي بهت ناهار ميدادم نميجوييدي همينجوري قورت ميدادي گفتم آيلين ببين مامان اينجوري بجو اون حالتو انجام دادي شرطي شدي تا ميشنوي ميگيم اينجوري اونجوري ميكني...شما اونجوري ميكني من از خنده غش مي كنم

وقتي از خواب بيدار ميشي يه سري كاراي روتين داري اول عكس منو بابايي كه رو ديوار اتاقمون هست رو نشون ميدي (يه چند وقتيم هست قشنگ با انگشت اشارت با معنا كار انجام ميدي )بعد عكس فاطمه و محمدو نشون ميدي بعد ميگي عكس آيلي يعني بريم حال عكس خودتو نشون بدي دونه دونه عكسارو نشون ميدي بعد خيالت راحت ميشه ميري سمت ميز صبحونه.....

عكس نشون دادنو كتاب خوندنو مامان بزرگ كه يه چند روزي اينجا بودن بهت ياد داده عزيزم دست مامان بزرگ جون درد نكنه

چند روز پيش تو يه فيلمي تا صداي آيفونو شنيدي گفتي بابا فكر كردي آيفون خودمونه

تا بهت مي گم بالا بالا تلوزيون رو نگاه ميكني عاشق پيام بازرگاني هستي و با تبليغ تن ماهي تحفه و برنج هايلي آي ناناي مي كني دختر رقاص مامان.

تو كاراي خونم به مامان كمك مي كني با دستمال كاغذي فرق نميكنه تميز يا كثيف شروع مي كني به گردگيري و بعد خوردن دستمال آي حرص مي خورم مـــــــــــــــــــــــــــــــن.

تازگيام پس روي كردي لباتو نازك ميكني به آب گه قبلا آبو آبه آب ميگفتي مي گي اوووو اووو او.

ديروز تا بابايي از در اومد تو كامل با اون صداي قشنگت گفتي سلام قبلا ميگفتي سل يا س.

نمي دوني چه شيريني داره وقتي يه مادري پيشرفت فرزندشو ميبينه هر وقت يه كار جديدي مي كني يا يه كلمه ي جديدي ميگي منو بابا خداي مهربونمونو شكر ميكنيم خدايا صد هزار مرتبه شكرت به خاطر هديه دادن آيلينمون.

امروز ديدم دندون 8 دراومده دختر گلم.

از اعضاي صورت چشمو بيني رو بلدي ميگم چشم ني ني كو (عروسكت) نشون مي دي مي گي چش مجال نمي دي بگم آفرين خودت شروع مي كني به دست زدن يعني آفرين،تا آفرين مي شنوي فوري دست مي زني.